بيان معنوي


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



نظرات در مورد منهاج فردوسیان
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : یک شنبه 6 اسفند 1396

 

 

مژده‌ای به:

علاقه‌مندان به تکامل فردی؛

مشتاقان کمال واقعی؛

جویندگان سعادت ابدی؛

سالکان وادی سیر و سلوک؛

تشنگان معارف ناب اسلامی؛

خستگان صحراهای حیرت؛

پیکارکنندگان با نفس امّاره؛

لطمه‌خوردگان از وساوس شیطان؛

محرومان از استاد اخلاق و عرفان؛

نرم‌افزار «رهبر معنوی»، نشر آثار تربیتی «حاج فردوسی» منتشر شد.

 

لینک دانلود از سایت:

http://menhajapp.ir



:: برچسب‌ها: حاج فردوسی منهاج فردوسیان رهبر معنوی سیروسلوک، سیر و سلوک، عرفان، نرم افزار، اپلیکیشن منهاج فردوسیان، اپلیکیشن حاج فردوسی، استاد اخلاق، استاد عرفان، درس اخلاق، معارف ناب، کمال واقعی، سعادت ابدی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حاج فردوسی رهبر معنوی مشتاقان کمال و سعادت
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : پنج شنبه 21 دی 1396

اگر امروز منهاجی نشوی حسرت واقعی را زمانی میخوری که میبینی برنامه‌ای کامل تر از منهاج فردوسیان پیدا نخواهی کرد



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي، منهاج فردوسيان، قرآن، عرفان، اسلام ناب، تشيع خالص، سير و سلوك، سير الي الله، معرفت، معرفة الله، منهاجي، رسم الخط قرآن، القرآن العظيم، القرآن العزيز، القرآن المجيد، رسم الخط حاج فردوسي، رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جمله کوتاه
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : پنج شنبه 16 آذر 1396
دلالت تشرف حاج علی بغدادی بر متبرک بودن آب سقاخانه!
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : پنج شنبه 16 آذر 1396

[عطف به نامه‌ی ۴۸۴] تشرف حاج علی بغدادی به محضر امام زمان (علیه‌السلام)، دلیل بر متبرک بودن آب سقاخانه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) است. /

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باسمه تعالی

سلام علیکم
در پاسخ به این استدلال، چند نکته به عرض می‌رسانم، امید است موجب روشنگری گردد.

نکته‌ی اول: متن حکایت حاج علی بغدادی از مفاتیح الجنان به نقل از کتاب نجم الثاقب، چنین است: «… گفتم: ای آقای من سؤال دارم. فرمود: «بپرس!». گفتم: در سال ۱۲۶۹ به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) رفتم در قریه درّود (نیشابور) عربی از عرب‏های شروقیّه، که از بادیه‌نشینان طرف شرقی نجف اشرف‌اند را ملاقات کردم و او را مهمان نمودم. از او پرسیدم: ولایت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) چگونه است؟ گفت: بهشت است، تا امروز پانزده روز است که من از مال مولایم حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) می‏خورم، نکیر و منکر چه حق دارند در قبر نزد من بیایند و حال آن که گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئیده شده. آیا صحیح است؟ آیا علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) می‏آید و او را از دست منکر و نکیر نجات می‏دهد؟
فرمود: «آری والله‏! جدّ من ضامن است.»

نکته‌ی دوم: حکایات تشرف، در نزد اهل حدیث، از اعتبار روایات برخوردار نیست، لذا واجب و حرام را روی حکایات تشرف بنا نمی‌گذارند ولی از باب قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن، برخی مستحباب و مکروهات را از این حکایات استفاده کرده‌اند.

نکته‌ی سوم: قاعده‌ی عقلی داریم که می‌گوید: «اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال» یعنی هر گاه در مورد یک چیز، دو احتمال داده شود، استدلال کردن با آن درست نیست. در مورد حکایت حاج علی بغدادی، دو احتمال وجود دارد: یکی این است که چون آن شخص عرب، از غذای میهمان‌سرای حضرت خورده و به قول خودش گوشتش از پذیرایی آن حضرت است عذاب قبر ندارد و احتمال دیگر، این است که چون زائر آن حضرت بوده، حضرت به زیارتش در قبر خواهند آمد و عذاب قبر نخواهد داشت.
وقتی نتوان از خود متن، به نتیجه رسید، نیازمند امارات خارجیه خواهیم بود. یعنی باید دلیل خارج از متن بیاید و یک طرف را تقویت کرده و ما را از سرگردانی نجات دهد. در این مثال، می‌توان برای احتمال دوم، اجمالاً دلیل روایت از خارج آورد ولی برای احتمال اول، بنده سراغ ندارم. اگر کسی دلیل روایی بر احتمال اول سراغ دارد، بفرماید تا بررسی سندی و متنی کنیم. اگر واقعاً بتوان با روایات معتبر دیگر، این احتمال را تقویت نمود، که خوردن و آشامیدن از میهمان‌خانه‌ی حضرت رضا (علیه‌السلام)، موجب نجات از عذاب قبر می‌شود، به سمت آن خواهیم رفت و از احتمال دوم، دست بر می‌داریم.
پس اکنون نیاز به ارائه‌ی آیه یا روایت معتبر برای تقویت احتمال اول داریم، که بتواند به روشنی برای ما اثبات کند اگر کسی چند روزی از غذای میهمان‌سرای آن حضرت بخورد و بنوشد، عذاب قبر نخواهد داشت.
این که عرض کردم اجمالاً دلیل روایی بر احتمال دوم داریم، به این ملاحظه است که در روایتی امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند: «مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ». (من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۲، صفحه‌ی ۵۸۴، باب ثواب زیاره النبی و الأئمه صلوات الله علیهم أجمعین)
ترجمه: هر کس مرا علی رغم دور بودن خانه‌ام زیارت کند، روز قیامت در سه جا به نزدش خواهم آمد تا او را از ترس‌هایش رها سازم؛ آن گاه که نامه‌های اعمال به راست و چپ به پرواز درآید و در نزد صراط و در نزد میزان.

نکته‌ی چهارم: آنچه در متن سؤال و جواب حاج علی بغدادی آمده، این است که می‌گوید: «نکیر و منکر چه حق دارند در قبر نزد من بیایند و حال آن که گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئیده شده». اگر این فرض را بپذیریم که خوردن و آشامیدن از میهمان‌سرای آن حضرت به قدری که موجب روئیدن گوشت و خون شود، مایه‌ی نجات از عذاب قبر است و به همین مناسبت مستحب می‌باشد، دلالتی بر استحباب نوشیدن از آب سقاخانه‌ی اسماعیل طلایی ندارد. چون با یک لیوان آب، گوشت و خونی ساخته نمی‌شود.
بله اگر در سؤال این می‌بود که «من از سقاخانه‌ی حضرت رضا (علیه‌السلام) نوشیدم، پس نکیر و منکر چه حقی دارند در قبر نزد من بیایند» می‌توانستیم این طرف را احتمال داده و به عنوان یک فرضیه بگیریم و حکم کنیم که «رجاءاً» می‌توان از آب سقاخانه به عنوان تبرک نوشید، به امید این که ما هم مثل آن عرب، مشمول عنایت خاصه‌ی حضرت رضا (علیه‌السلام) شده و عذاب قبر و نکیر و منکر از ما برداشته شود. اما سخن در این سؤال و جواب، پانزده روز پذیرایی است به نحوی که گوشت و خون تولید شده است.

نتیجه‌گیری: بنده از این حکایت، با چشم‌پوشی از تمام حواشی آن مانند ضعف سند و منبع، پی به استحباب نوشیدن از سقاخانه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) نبردم ولی همچنان جای بحث، باز است و کسی که اعتراضی دارد، می‌تواند مطرح سازد تا بررسی کنیم.

موفق باشید
حاج فردوسی

منبع : http://emamzaman111.blogfa.com/post/5

 



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
معرفی کتاب «قرب الإسناد‏» (از منابع منهاج فردوسیان)
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : دو شنبه 17 مهر 1396


مقدمه:
قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، برگرفته از تصریحات آیات قرآن کریم و روایات معتبر شیعه از اهل بیت طاهرین (علیهم‌السلام) است. این روایات، از منابع معتبر حدیث شیعه، برگرفته شده است. یکی از این منابع، عبارت است از:

قرب الإسناد

این کتاب، نوشته‌ی ابو العباس، عبد الله بن جعفر حِمیری از یاران امام حسن عسکری (علیه‌السلام) و از روات بزرگ شیعه در نیمه‌ی دوم قرن سوم هجری است. این کتاب، مجموعه روایاتی است که به معصوم (علیه‌السلام) نسبت داده شده و به دلیل واسطه‌ی کم و راویان معدودی که میان امام (علیه‌السلام) و مؤلف کتاب، واسطه شده‏اند آن را «قُرب الإسناد» نامیده‏اند.
این کتاب در نزد قدمای فقهای شیعه بسیار ارزشمند و گران‏قدر به شمار می‏آمده لذا از شهرهای دور برای شنیدن و یا دیدن آن بار سفر می‏بستند و رنج سفر را بر خود هموار می‏کردند و چشمانشان با دیدن این کتاب روشن می‏گشت و به همین جهت این کتاب را به عنوان کتابی مستقل به رشته‌ی تحریر در می‏آوردند.
این کتاب از اصول چهارصدگانه‌ی اولیه‌ی شیعه به شمار می‏آید و از زمان نگارش تا حال، در طول بیش از هزار سال، پیوسته مورد توجه علما و بزرگان شیعه واقع شده و روایاتش در مجموعه‏های بزرگ روایی نقل شده است که از جمله‌ی آن‌هاست: کتاب کافی شیخ کلینی، کتاب من لا یحضره الفقیه و خصال شیخ صدوق، تهذیب شیخ طوسی، بحار الانوار علامه مجلسی، وسائل الشیعه شیخ حر عاملی، و مستدرک الوسائل محدث نوری.
قرب الإسناد شامل ۱۴۰۴ حدیث می‏باشد که از امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا (علیهم‌السلام) روایت شده است. این کتاب شامل احادیث فراوانی از دیگر استادان منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) نیز بوده که متأسفانه به دست ما نرسیده است.

 



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شما در کجای این ده مرحله قرار دارید؟
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : دو شنبه 17 مهر 1396


شما در کجای این ده مرحله قرار دارید؟
جواب:
از آنجا که نه اصل منهاجم و نه فرع آن، پس چه به مقصد برسم و چه نرسم، چه نجات یابم و چه هلاک شوم، ربطی به کمال و سعادت اصحاب منهاج فردوسیان ندارد. این سؤال شما با پیش فرض عرفان و تصوف مطرح شده است که در آنجا، قطب یا مرشدی که ادعایی مطرح می‌نماید، خودش باید به مراحلی رسیده باشد که بتواند دست کسی را بگیرد و او را به آن مرحله بالا بکشد.
وقتی اصرار دارم مرا استاد نخوانید برای این است که چنین شبهه‌ای پیش نیاید، استاد کل حضرت ختم رسل (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تمام این ده مرحله را رفته و به اوج قله‌های کمال و سعادت رسیده بودند.
از کرامات شیخ ما این است *** شیره را خورد و گفت: «شیرین است»
یکی از بالاترین کرامات استاد اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)، این است که وجود مقدسشان در شب معراج، دیدنی‌ها را دیده و شنیدنی‌ها را شنیده و چشیدنی‌ها را چشیدند، سپس برای ما پیام فرستادند که بیایید و بخورید که شیرین است.
من در کنار شما و همراه شما هستم نه اینکه پیشوا و جلودار باشم، بلکه استاد کل، حضرت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است و استاد حاضر، حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه).

موفق باشید
حاج فردوسی

 



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
محی الدین عربی، پدر عرفان اسلامی! در بوته‌ی نقد
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : دو شنبه 17 مهر 1396


عده‌ای محی الدین عربی را «پدر عرفان اسلامی» می‌دانند. مطلب زیر کوشیده است غبار از چهره‌ی این پدر! بردارد.
المتولد ۱۸ رمضان، المتوفی لیله الجمعه ۲۲ ربیع الثانی سنه ۶۰۸ ق. مدفنش صالحیه در خارج دمشق شام. نامش محمد. علمای اسلام در حق او چهار فرقه اند:
یک فرقه می‌گویند از شیعیان خُلّص امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است؛
فرقه‌ی دوم او را صوفی سنّی می‌دانند؛
فرقه‌ی سوم در حق او ساکت باشند؛
فرقه چهارم او را مخبّط و مخبّل و دیوانه می‌دانند و عقیده‌ی بنده همین است.
دلیل فرقه‌ی اولی برحسب آنچه قاضی نورالله در «مجالس المؤمنین» آورده این است که می‌گوید: اوحد الموحّدین محی الدین محمد بن علی العربی الطائی الحاتمی الاندلسی از خاندان فضل و جود بوده و از حضیض تعلقات و قیود به اوج اطلاق و شهود، صعود نموده است و نسبت خرقه‌ی وی به یک واسطـه به حضرت خضـر می‌رسد و خضر به موجب تصریح مولانا قطب الدین انصاری صاحب مکاتیب، خلیفه‌ی امام زین العابدین (علیه‌السلام) است.
و شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر این آیه که می‌فرماید: (قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَهٌ عَلَیهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یتِیهُونَ فِی الأَرْضِ) روایت نموده که حضرت خضر با بعضی از نظریافتگان درگاه گفته که من از موالیان علی (علیه‌السلام) و از جمله‌ی موکلان بر شیعه‌ی اویم و از بعضی درویشان سلسله‌ی نوربخشیه شنیده شده که هر یک از مشایخ صوفیه که اظهار ملاقات خضر نماید یا خرقه‌ی خود را به او منسوب سازد، فی الحقیقه اخبار از التزام به مذهب شیعه است.
این، نهایت استدلال قاضی است ولی متأسفانه این استدلال گرهی از کار نگشاید و تا کنون از عالمی و عارفی شنیده نشده که محی الدین به یک واسطه خرقه از دست خضر پوشیده. اگر به صرف ادعا مطلبی درست می‌شد، معاصر محی الدین، عبدالقادر جیلانی که از نواصب است مدعی است که خضر در مجلس او حاضر می‌شود و «نفحات» جامی از رسیدن صوفیان سنی مشرب به خدمت خضر، مملوّ است و یک درویش از سلسله‌ی نوربخشیه سخن او قابل اعتنا نیست.
دلیل فرقه‌ی دوم که او را صوفی سنی می‌دانند این است که سید نعمت الله جزائری در «انوار نعمانیه» فرموده: «ان محی الدین من اهل السنه بلا کلام»
و نیز در «روضات الجنات» در شرح حال او گفته: محی الدین در اواخر عمر، کتاب «لطائف» را تألیف کرد و در آن کتاب موارد متعدده دارد که دلالت صریحه دارد بر تسنن او.
و صفدی در «وافی بالوفیات» گفته: محی الدین عقیده‌ی شیخ ابوالحسن اشعری را داشته و نبود در او چیزی که مخالف رأی ابوالحسن اشعری بوده باشد.
و نیز مجلسی در «عین الحیاه» می‌فرماید که محی الدین عربی گوید: جمعی از اولیا هستند که رافضیان را به صورت خوک می‌بینند! و محی الدین گفته: من به معراج رفتم و مرتبه‌ی علی را از ابوبکر و عثمان پست تر دیدم! چون برگشتم به علی گفتم که چون بود در دنیا دعوی می‌کردی که من از آنها بهترم، اکنون مرتبه‌ی تو از همه پستر است؟!
و دیگر صاحب «حکمه العارفین» او را سنی گفته و طعن بسیار بر او زده و همچنین علاء الدوله‌ی سمنانی و آقا محمد علی کرمانشاهانی در «رساله‌ی خیراتیه» و در «مقامع الفضل» و فاضل خواجویی و مقدس اردبیلی و جماعت بسیاری او را صوفی سنی گفته اند با ادلّه‌ی محکمه.
و شیخ بهایی (زاد الله فی بهائه) در جزء ثالث از «کشکول» از «فتوحات مکیه» نقل کرده که محی الدین در مسح رجلین گفته: مذهب ما تخییر است که می‌خواهی مسح بنمایی، می‌خواهی غَسل بکنی و جمع، اولی است؛ هم مسح بکن هم غَسل یعنی به جای مسح، هر دو پای خود بشوی.
بعد شیخ می‌فرماید: این خرق اجماع امت وخلاف کتاب خدا و سنت است. این است که علمای اعلام از او تعبیر به «ممیت الدین» می‌نمایند.
فرقه‌ی سوم چون قوّه‌ی تحلیل مطالب را ندارند در حق محی الدین ساکتند و بعضی کلمات از او درباره‌ی حضرت حجت (علیه‌السلام) شنیده اند که اخبار از آمدن آن حضرت کرده با این که این نسبت معلوم نیست. کیف کان، خود را مکلّف نمی داننـد که درباره‌ی او قضاوت بنمایند، فلذا ساکت باشند.
چهارم فرقه‌ای باشند که محی الدین را مردی دیوانه و ابن الوقت و وحدت موجودی می‌دانند و البته رأی این جماعت صائب و صحیح است.
ادلّه بر ضلال محی الدین بسیار است؛ از آن جمله در اول کتاب «فتوحات» گفته: «سبحان من اظهر الأشیاء و هو عینها» یعنی منزّه باد کسی که ظاهر ساخته چیزها را و حال آن که خودش، عین همان چیزهاست!» و چون این عبارت قابل تأویل نیست و دلالت واضحه بر ضلال ابن العربی دارد؛ قاضی نورالله چاره ندیده از این راه خواسته اصلاح بنماید، می‌فرماید: «ممکن است عبارت به غین معجمه باشد ثم الیاء المثناه بعدها باء موحد، یعنی و هو غیبها به صیغه‌ی ماضی و معنی این باشد ای اخفاها. زیرا که خدای تعالی ایجاد اشیاء کند سپس فانی نماید و چیزی غیر وجه الله باقی نماند (کلُّ شَیءٍ هَالِک إِلَّا وَجْهَهُ)
حقیر گوید: اگر این اصلاح، مُصلح بود، علاء الدوله‌ی سمنانی اولی به این تأویل بود با این که از طرفداران محی الدین است او را به واسطه‌ی این عبارت، هدف طعن و ملامت کرده و در حاشیه‌ی خود بر «فتوحات» گفته: آیا حیا نمی کنی از این کلام ای شیخ! آیا راضی می‌شوی که کسی بگوید فضله و گُه شیخ، عین شیخ است؟! بلکه البته راضی نشوی و بر او غضب بنمایی! پس چگونه جایز باشد برای تو که چنین هذیان نسبت به خداوند منّان بدهی؟! توبه کن به سوی خداوند، توبه‌ی نصوح از این مقاله‌ی شنیعی که نسبت به ذات احدیت داده‌ای که از این قول استنکاف دارند دهریون و طبیعیون و یونانیون.
از آن جمله آقا محمد علی کرمانشاهی در «رساله‌ی خیراتیه» می‌فرماید: محی الدین در کتاب «فتوحات» و کتاب «فصوص الحکم» گفته که ختم ولایت به من شده است!
و گفته که جمیع پیغمبران در نزد من حاضر شدند و هیچ کدام از ایشان متکلم نشدند سوای هود که مردی بود ضخم الجثه و خوش صورت و خوش محاوره، به من گفت که میدانی پیغمبران برای چه نزد تو حاضر شدند؟ گفتم: نه. جواب گفت: به تهنیت ختم ولایت تو آمدند.
و نیز گفته: جمیع انبیا از مشکات خاتم الانبیاء اقتباس علم کنند و جمیع اولیاء از مشکات خاتم الاولیاء اقتباس علم کنند. و گفته: خاتم اولیاء افضل است از خاتم انبیاء!
و نیز گفته: «کنتُ ولیاً و آدم بین الماء و الطین!!»
و نیز گفته: آنچه خاتم الانبیاء و سایر پیغمبران به واسطه‌ی مَلَک دانسته اند، من بدون واسطه از خداوند متعال استفاده نموده ام.
و ایضاً خود را صاحب نبوت عامه دانسته و گفت: نبوت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تشریعی بوده و نبوت عامه باقی است!
و نیز گفته که قوم فرعون در بحر علم غرق شدند!
و نیز گفته که خدا هارون را یاری نکرد تا این که سامری غالب گردید و مردم را گوساله پرست گردانید به جهت آن بود که خدا خواست به همه‌ی صورت‌ها پرستیده شود!
و نیز در «فصوص الحکم» گفته که نصارا کافر شدند به سبب آن که خدا را در عیسی منحصر دانسته اند و آیه‌ی (لَّقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ) را بر این معنی حمل کرده است.
و نیز گفته که ابراهیم خلیل (علیه‌السلام) خطا کرد در خواب خود، خواست اسحاق را ذبح کند و تعبیر خوابش این بود که گوسفندی را ذبح کند.
و نیز گفته که عذاب اهل جهنم همین است که چون آتش را ببینند گمان کنند که ایشان را می‌سوزاند چنان که عادت بر آن جاری شده است و چون به آتش برسند بر آنها سرد و سلامت بشود!
و نیز گفته که لفظ عذاب که در قرآن است مشتق از عذب است که به معنی شیرینی است!
و قیصری در شرح این کلام گفته که اهل جهنم از آتش محظوظ باشند و به آن تنعّم بنمایند و لذت برند و از نعمت‌های بهشتی متأذّی و متنفرند چنان که جُعَل به بوی قاذورات مأنوس شده است و از بوی خوش، متأذی و متنفرند!
و نیز اهل هر مذهب را ناجی دانسته!
و نیز در تفسیر آیه‌ی شریفه که در اوایل سوره‌ی بقره است (إِنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ) آن را برای خود و امثال خود تأویل کرده و قریب به این مضمون را گفته یعنی به درستی که آن چنان کسانی که کافر شدند یعنی ستر کردند محبت خود را در دل‌های خود، مساوی است بر آنها بترسانی یا نترسانی آنها را که ایمان نمی آورند به تو زیرا که تو اهل بیانی و آن‌ها از اهل عیان و نیست بیننده مانند کسی که می‌شنود و مُهر نهاده است خدا بر دل‌های آنها که داخل نمی شود در او غیر از حق و بر گوش‌های ایشان که نمی شنوند غیر از حق و بر چشم‌های آنها پرده است که نمی بینند غیر از حق و از برای ایشان است عذابی عظیم به سبب صحبت تو با ایشان و حشر ایشان با تو!! (تمام شد عبارت رساله‌ی محقق مذکور)
و مشارالیه بسیاری از آنچه ذکر شد در کتاب «مقامع الفضل» خود به آن اشاره کرده است که از آن جمله گوید: محی الدین گفته هر که بت پرستد به همان، خدا را پرستیده باشد! و نیز گفته: محی الدین جبری مذهب بود و مذهب جبر را به جمیع عرفا نسبت داده و محمود شبستری در «گلشن راز» گفته:

هر آن کس را که مذهب، غیر جبر است *** نبی گفتا که او مانند گبر است

اکنون ای برادر عزیز! انصاف بده که شخص عاقل دیندار، این خرافات و اراجیف و کفریات از دهن او خارج می‌شود؟! به خدای لاشریک له قسم است که هر که حکم به جنون و ضلال محی الدین نکند بعد از اطلاع به دوره‌ی زندگانی او، هر آینه در خودش رگ جنونی خواهد بود.
و نیز فاضل متبحر المولی اسماعیل الخواجوئی در بعض تعلیقات خود بنابر نقل «روضات الجنات» فرموده که محی الدین در «فتوحات» خود گفته: من از خدا سؤال نکردم که امام را به من بشناساند. اگر سؤال می‌کردم برای من امام را معرفی می‌کرد.
و همچنین علامه خویی در «شرح نهج البلاغه» همین را از محی الدین نقل کرده و همچنین فیض در اواخر کتاب «بشارات الشیعه» سپس فرمود: نظر کنید ببینید چگونه خدا او را مخذول کرده و او را به خود وا گذارده با این که شنیده است حدیث «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیه» با این که این حدیث، مشهور و معروف است چگونه برای محی الدین جایز است که چنین حرفی را بزند و چگونه خود را بی‌نیاز می‌داند از معرفت آن؟! سپس می‌فرماید: ممکن است که این تناقضات و تهافتات در کلام محی الدین که همه مخالف با شریعت است و مایه‌ی رسوایی و فضیحت است، سبب آن به واسطه‌ی اختلال عقل اوست که از شدت ریاضت، قوه‌ی عقلانی او فاسد شده است. از این جهت هر چه به قلم او می‌آمده است آن را می‌نوشته است من دون این که رجوع به کتابی یا تأمل در مطلبی بنماید.
از این کلام این عالم جلیل، صاف واضح است که محی الدین عربی از غایت جهالت و نادانی و عروض خبط و خلط بر قوّه‌ی عقلانی او ناکب از شریعت غرّاء و داخل در طایفه‌ی مبدعین و تناقض گویان بی‌سر و پا بوده که کثرت ریاضات غیر شرعی، او را فاسد کرده است.
و نیز از شواهد ضلال او این است که در «روضات الجنات» شرح حال محی الدین گوید که او کتاب «لطایف» را در آخر عمر خود نوشته در آنجا می‌گوید: من رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را در خواب دیدم. عرض کردم مطلّقه‌ی ثلاث به لفظ واحد با این که در یک مجلس بگوید: «انت طالق ثلاثاً» این یک طلاق است یا سه طلاق؟ آن حضرت فرمود: سه طلاق است. عرض کردم جماعتی آن را یک طلاق می‌گویند. فرمود: «اولئک حکموا بما وصل الیهم» از این کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فهمیدم که هر مجتهدی مصیب است. پس عرض کردم که من حکم این مسئله را از شما می‌خواهم. آن حضرت فرمود: «هی ثلاث» در آن حال دیدم شخصی برخاست و عتاب کرد و گفت: یا رسول الله حکم نکنید که سه طلاق در مجلس واحد صحیح است. آن حضرت بر روی او صیحه زد و غضب نمود و فرمود: «هی ثلاث، لا تحلّ حتی تنکح زوجاً غیره» پس آن مرد از صیحه‌ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آب شد!
این عبارت به علاوه که دلالت بر تسنن او دارد بر جنون او هم دلالت دارد که به این اضغاث و احلام شیطانی که به معونه‌ی هواجس نفسانی دچار شده است، ابن العربی می‌خواهد حکم شرعی ثابت بنماید.
و نیز در «روضات» گفته: از جمله ادله‌ی دالّه‌ی بر جنون و اختلال و وسوسه و ضلال او آن که در «فتوحات مکیه» گفته: من رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را در بعض وقایع دیدم. از او سؤال کردم از اقل مراتب جمع و گفتم: جماعتی می‌گویند: دو است و جماعتی می‌گویند: سه است. شما چه می‌فرمایی؟ فرمود: هر دو طایفه به خطا رفته اند. بلکه سزاوار است فاصله بین آنها بوده باشد و گفته بشود «اما جمع فرد او جمع زوج فاقلّ مراتب الأول اثنان و اقلّ مراتب الثانی ثلاثه»
پس کسی که این گونه مزخرفات بر هم ببافد و آن را به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نسبت بدهد البته شکی در جنون او نیست.
و نیز گفته در «روضات» نقلاً از «حیاه الحیوان» دمیری و ذهبی که محی الدین شیخ سوء و کذّاب است و از عزّالدین حکایت کرده که گفت: تذاکرنا یوماً نکاح الجن یعنی صحبت از تزویج زن جنیه پیش آمد. بعضی از حاضرین گفتند: نکاح جنیه محال است چون جسم لطیف است و انسان، جسم کثیف و این هر دو با هم مجتمع نشود. این وقت محی الدین عربی مدتی از ما غائب گردید. چون مراجعت کرده زخمی در سرش نمودار بود. او را گفتند: این زخم از چیست؟ گفت: زنی جنیه تزویج کردم! بین من و او کلامی واقع شد، این زخم را بر من زد!
ذهبی بعد از ذکر این حکایت می‌گوید: من گمان ندارم که ابن العربی در این کذب تعمّد کرده باشد بلکه این خرافت از اثر خبط و خلط اوست که در نتیجه‌ی ریاضت دچار او شده است.
و از عجایب خرافات ابن العربی چیزی است که جامی در «نفحات الانس» آورده، گوید: در «فتوحات» محی الدین گفته است که یکی از مشایخ، ما را گفت که دختر فلان پادشاه که مردم از او منفعت بسیار می‌برند و نسبت به شما اخلاص و اعتقاد تمام دارد، بیمار است و آنجا باید رفت.
شیخ بدانجا شد. شوهر دختر به استقبال شتافت و شیخ را به بالین دختر آورد. دید که در حالت نزع است. شیخ گفت: زودتر او را دریابید پیش از آن که بمیرد. شوهرش گفت: چگونه او را دریابیم؟! شیخ گفت: او را بخرید به دیه‌ی کامل. شوهر گفت: آن را خریدیم. نزع و رنج جان کندن توقف کرد و دختر، چشم خود بگشاد و بر شیخ سلام کرد. وی را گفت: تو را دیگر هیچ باکی نیست و لیکن اینجا دقیقه‌ای است که بعد از این که ملک الموت حاضر شد، دست خالی باز نمی گردد و چاره نیست از بدلی. ما تو را از وی خلاص کردیم. این زمان از ما حق خود می‌طلبد و باز نخواهد گشت مگر آن که جانی دیگر قبض کند. تو اگر زنده باشی خلق را از تو آسایش بسیار است و تو عظیم القدری و فدای تو نمی شاید جز عظیم القدری. مرا دختری است که عزیزترین فرزندان من باشد و او را از همه بیشتر دوست می‌دارم. وی را فدای تو می‌سازم. بعد از آن رو به ملک الموت کرد. گفت: من می‌دانم بی‌آن که جانی نبری، به نزد پروردگار خود نروی. جان دختر مرا بگیر بدل جان این دختر که من این دختر را از خدا خریده ام. و بعد از آن، شیخ پیش دختر شد و گفت: ای فرزند، روح خود را به من ببخش زیرا که تو قائم مقام دختر پادشاه نشوی در منفعت. گفت: ای پدر! جان من در حکم تو است. ملک الموت را گفت: جان او بگیر. دختر با این که مرضی نداشت افتاد و بمرد!!
و در «البراهین الجلیه» گفته از محی الدین نقل شده است که گفته «ان الحسین قُتل بسیف جدّه! لم یقتله یزید!» و نیز در «البراهین الجلیه» نقل از «رساله‌ی اخلاقیه» محی الدین که آن را در سنه‌ی ۵۱۹ ق نوشته می‌کند که محی الدین گوید: «خوردن شراب در خلوت به قدری که مست نشود، عیب ندارد!»
ای مردمان با عقل و شعور عبرت بگیرید از این اهل خدعه و کبر و غرور که چگونه با دین خدای تعالی بازی می‌کنند و مردم عوام را افسار کرده، این خرافات و این اراجیف را به نام کرامت بر مردم تحمیل می‌کنند و ساده لوحان از آنها می‌پذیرند. اف باد بر امتی که مثل محی الدین دیوانه را شیخ و مرشد خود قرار بدهند و خرقه و تاج از او بگیرند و عکس خیالی این دیوانه‌ی ممیت الدین را زینت کتاب خود قرار دهند و غافل از این که کاملاً اشتباه کردند.
و از شواهد ضلال و جنون او حکایتی است که اسماعیل حقی در کتاب تفسیر خود در تفسیر سوره‌ی والضحی در ذیل آیه‌ی (وَلَسَوْفَ یعْطِیک رَبُّک فَتَرْضَى) می‌نویسد که محی الدین عربی گفت: من در شهر قرطبه عالم مکاشفه به من نصیب شد. خدای متعال جمیع بزرگان انبیا را به من ارائه داد از آدم ابوالبشر تا خاتم رسولان. من در فکر فرو رفتم که این جمعیت پیغمبران در اینجا از برای چیست؟! در آن میانه هود پیغمبر مرا مخاطب داشت و فرمود: این جمعیت از برای شفاعت حسین بن منصور حلاج است برای این که حلاج در حیات خود یک جسارت و بی‌ادبی به رسول خدا کرده است؛ گفته است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) همتش نازلتر از منصبش می‌باشد چون که خدا فرموده (وَلَسَوْفَ یعْطِیک رَبُّک فَتَرْضَى) و برای رسول خدا سزاوار بود که راضی نشود مگر این که خدا شفاعت او را در حق هر کافر و مؤمنی قبول کند لکن این را نگفت، فقط راضی شد که شفاعت او را در حق صاحب کبیره قبول کند. چون این قول از او بروز کرد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در عالم رؤیا وی را گفت: ای منصور! تو بر من عتاب کرده‌ای در موضوع شفاعت؟! منصور گفت: چنین است یا رسول الله. آن حضرت فرمود: مگر تو نشنیده‌ای که من از خدای خود نقل کرده ام که خداوند متعال به من فرمود: هنگامی که من بنده‌ای را دوست داشته باشم من گوش و چشم و زبان و دست او هستم یعنی جز حرف مرا نشنود و نگوید و نبیند. منصور گفت این را شنیده ام یا رسول الله. آن حضرت فرمود: پس من که حبیب الله هستم، خدا زبان من است که به آن نطق کرده ام. او شفاعت کننده است و از ناحیه‌ی او شفاعت کرده می‌شود. من در مقابل کرم و جود او حکم عدم دارم. در این صورت چگونه عتاب به من متوجه است؟! منصور گفت: یا رسول الله من توبه کردم از این کلامی که گفتم. اکنون کفاره‌ی این گناه من چیست؟ آن حضرت فرمود: کفاره‌ی گناه تو این است که خود را قربانی خدا قرار دهی. منصور عرض کرد: چگونه خود را قربانی خدا قرار دهم؟ فرمود: به شمشیر شریعت خود را به قتل برسانی! این است که برای حلاج واقع شد آنچه واقع شد. سپس حضرت هود (علیه‌السلام) فرمود: از روزی که حلاج از دنیا رفته تا به امروز از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) محجوب بوده و فعلاً این جمعیت برای شفاعت او در اینجا اجتماع کردند و از آن مدت تا به حال زیاده از سیصد سال است یعنی از مدت قتل منصور تا این جمعیت!
اقول: حقیر از محی الدین تعجب ندارم. او مرد دیوانه‌ای است. تعجب من از اسماعیل حقی است که یکی از اعلام و متبحّرین سنیه است، چگونه چنین خرافتی را در تفسیر خود وارد کرده و اعجب از آن کسانی که خود را ابناء شیعه بلکه از فضلا و دانشمندان حساب می‌کنند، چگونه دلباخته‌ی این ضالّ مضلّ دیوانه یعنی ممیت الدین می‌باشند و او را اوحد الموحدین تعبیر می‌کنند.
و ایضاً از شواهد ضلال و جنون ممیت الدین این است که در «فصوص الحکم» در فصّ هارونی و فصّ نوحی تصریح دارد که همه‌ی اشخاص از فرعون و شدّاد و سایر جبابره و ظلمه، همه عبادت کننده‌ی خدا هستند! و همه معبودند علی الحقیقه و همه مظاهر و مجالی و عین حقند!
وسیدنا الاجل علامه خویی (رحمه الله) در «شرح نهج البلاغه» بعد از این که کلام او و قیصری را نقل می‌فرماید، شدیداً به ایشان اعتراض دارد به این الفاظ «هذا محصّل کلام هذین الرجسَین النجسَین النحسَین و کم لهما فی کتاب المذکور من هذا النمط و الاسلوب – الی ان قال – و لعمری انّهما و من حذا حذوهما حزب الشیطان و اولیاء عبده الطاغوت و الأوثان و لم یکن غرضهما الا تکذیب الانبیاء و الرسل و ما جاءوا به من البینات و البرهان و هدم اساس الاسلام و الایمان و ابطال جمیع الشرایع و الادیان و ترویج عباده الاصنام و جعل کلمه الکفر العلیا و خفض کلمه الرحمن و اقسم بالله الکریم و انه لقسم لو تعلمون عظیم انهم المصداق الحقیقی لقول امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اتخذوا الشیطان لأمرهم ملاکاً و اتخذهم له اشراکاً فباض و فرخ فی صدورهم و دبّ و درج فی حجورهم فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم فرکب بهم الزلل و زین لهم الخطل» الخ
بالاخره علامه‌ی مذکور محی الدین و اتباع او را حقیقتاً بت پرست معرفی کرده است و کمال تعجب را نموده از کسانی که او را موحّد و عارف معرفی کرده اند و چنان پندارند که او حظّی از ایمان دارد و حال آن که مخرّب دین و ایمان و تابع شیطان است.
و ایضاً از شواهد ضلال او در «فصوص الحکم» در فصّ ابراهیمی گفته: «انما سمّی الخلیل (علیه‌السلام) خلیلاً لتخلّله و حصره جمیع ما اتّصفت به الذات!» الی آخر مزخرفاته. که کلمات او اشبه شیءٍٍ به کلمات علی محمد باب است؛ که محصّل مقصودش این است که خلق، حجاب از برای خالق است و خالق، حجاب از برای خلق است و هر یک از این دو عین دیگری است و کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را باطل کرده است و دعاوی آنها را که می‌فرماید: «لاتحجبه السواتر» الخ و معاذ الله که نسبت ابراهیم (علیه‌السلام) از برای تخلّل در وجود حق است و تخلّل حق در وجود او. بلکه به جهت کمال آن حضرت در مقام خلّت یعنی محبت و راستی و الخلّ و الخلیل: الصدیق المختص، فلاجل مزید اختصاصه و کرامته لدیه سمّی خلیلاً.
محی الدین گفته: خدا غذای خلق است و بالعکس!
چون وضع این کتاب برای ارشاد عوام است داخل در مطالب علمیه که از اذهان عوام دور باشد نمی توانیم بشویم و عین عبارات این ممیت الدین را بنگاریم. اجمالاً این عبارت با رکاکت را که در فصّ ابراهیمی گفته، غرضی نداشته مگر اثبات وحدت موجود؛ که علامه خویی می‌فرماید: این اطلاق «بأن الله غذاء للخلق و الخلق غذاء الله» تا کنون نه در آیه، نه در روایت، نه در کلام حکیم، نه متکلم، نه محدث، نه فقیه، نه عاقل، نه سفیه، دیده و شنیده نشده است مگر از این دیوانه ـ ابن العربی ـ پس شروع به بیان بطلان و فساد او می‌نماید.
محی الدین می‌گوید: خدا به صورت عیسی ظاهر شد!
در فصّ عیسوی عباراتی گفته است این ممیت الدین که ثابت می‌شود از آن عبارات به این که محی الدین اعظم خطأً واشدّ کفراً از نصاراست؛ چون نصارا کافر شدند و مورد لعن و طرد واقع گردیدند به جهت این که گفته اند: خدا در عیسی حلول کرده است و ممیت الدین می‌گوید: خدا در جمیع اعیان و اکوان حتی سگ و خنزیر حلول کرده است. نعوذ بالله من هذا الاعتقاد الفاسد و لعن الله المعتقدین به و عذّبهم عذاباً الیماً لایعذّبه احداً من العالمین.
در این فصّ عیسوی گوید: نصارا کافر شدند چون خدا را منحصر در عیسـی دانسته اند «و ان العالم کلّه، غیباً و شهوداً صوره الله لا عیسی فقط» آیا این کفر صریح نیست؟!
و نیز ابن العربی در فصّ هـودی، خدا را محدود می‌نماید و کفـری بر کفـر خود می‌افزاید و بحمدالله سید مشارالیه بافته‌های او را به درک اسفل می‌رساند و خداوند متعال منزّه از تحدید است چون مباین با مخلوقات می‌باشد؛ لأنّ الله خلواً من خلقه و خلقه خلواً منه. تعالی من اجل کون الخلق محدوداً و الحق منزّه عن الحدّ.
و در فصّ یوسفی، ابن العربی کفری بر کفر خود اضافه کرده و گفته: «و کلّ ما تدرکه فهو وجود الحق فی اعیان الممکنات» الخ و این عبارت به تمام صراحت ظاهر است که هر چیزی که مدرکات عقلیه و قوای حسیه درک بکند، آن عین خداست!
و نیز در فصّ عیسوی، افتقار و احتیاج را از برای خدا ثابت کرده و کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را که می‌فرماید: «ان الله غنی لا باستفاده» نادیده و ناشنیده گرفته اند. (فَإِنَّ الله غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ) به گوش آنها نرسیده و خداوند متعال به جهت اتصافش به وجوب، غنی بالذات است.
بالجمله محقق مذکور از کتاب «بشارات الشیعه» مرحوم فیض عبارتی نقل می‌فرماید که حاصلش این است که محی الدین با این که بزرگ مشایخ صوفی هاست و امام و مقتدای این جماعت است می‌گوید: من از خدای مسئلت نکردم که امام زمان را به من بشناساند! اگر سؤال می‌کردم به من می‌شناسانید. از این سرخیل قافله‌ی اهل ضلال باید عبرت گرفت که خود را بی‌نیاز از معرفت امام می‌داند و حدیث مجمعٌ علی صحّته «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیه» را ناشنیده گرفته چگونه او را خدا مخذول کرده و به نفس خود واگذار کرده که شیطان چنان بر او غالب شده که او را حیران و سرگردان کرده، با آن علم و دانش و دقت نظر در علوم شرایع، اصلاً استقامت ندارد و چندان متهافتات و متناقضات در کتب و تصانیف او دیده می‌شود که از حوصله‌ی حساب بیرون است و چندان بیانات مخالف شرع و عقل دارد به نحوی که مایه‌ی خنده‌ی اطفال و استهزاء نسوان است. بالاخص کتاب «فتوحات» و «فصوص الحکم» وی با آن ادعاهای طویل و عریضی که دارد، چندان ترّهات و خرافات و خبط و خلط و جمع بین اضداد در تصانیف خود آورده که انسان را به وحشت دچار می‌کند که این ممیت الدین تا چند به ساحت قدس الوهیت جسارت و اسائه‌ی ادب می‌نماید و همه‌ی اینها شواهدی است که محی الدین در اثر ریاضات، مخبل و دیوانه شده است. هر چه بر سر قلمش می‌آمده است می‌نوشته است من دون این که رجوع بنماید و نظر در صحت و سقم مطلب بکند.
قول محی الدین بـ«أنّ قوم عادٍ من المقرّبین»!
در فصّ هودی فی الآیات الوارده فی قوم عاد قال: «الریح، اشاره الی ما فیها من الراحه فانّ بهذا الریح اراحهم من هذه الهیاکل المظلمه و المسالک الوعره» الخ. ضلالت و گمراهی چندان بر ممیت الدین غلبه پیدا کرده که این پهن چشمِ دریده دهنِ سخت پیشانی می‌گوید: بادی که قوم هود را هلاک کرد، رحمتی بود و آنها را از علایق جسمانی به راحت انداخت و آنها را به سوی کمال قرب به خدا سوق داد و از مقرّبین و منعمین قرار داد!
ای ارباب انصاف و مروت! شما را به خدا قسم می‌دهم آیا صاحب شعوری راضی می‌شود که بگوید مراد خداوند متعال از آیات، همین مزخرفات بوده که ممیت الدین تقریر و تفسیر کرده؟! آیا کسی نبود که بگوید به این جاهل سفیه که تو مخالف اجماع مسلمین بلکه مخالف اتفاق جمیع ملیین و مخالفت آیات صریحه در عذاب کفّار و مشرکین کردی که سهل است؛ آیا حیا نکردی از خداوند متعال که آیات کتاب او را بازیچه و مورد استهزاء قرار دادی؟! فما اقلّ حیائک فی هتک ناموس الاسلام و اعظم جرئتک فی هدم اساس مله سید الانام أ فیبقی بعد البناء علی امثال هذه المزخرفات اعتماد بالکتاب عند الضروره و الاحتیاج أو یمکن به الاستدلال فی الاصول و الفروع فی مقام الاحتیاج و لعمری انه ماحی الدین بل مبطل اساس جمیع شرایع النبیین. چه حیا و آزرم است از کسی که در «فصوص الحکم» خود در فصّ شیثی، خود را خاتم الاولیاء معرفی کند. مدعی است که من اخذ احکام از خدا بلاواسطه می‌نمایم!
و کفری بالاتر از این کدام است که ابوالفتح محمد بن مظفرالدین که معروف به شیخ مکی است در کتاب مسمی بـ «المجانب الغربی فی حل مشکلات ابن العربی» در خاتمه‌ی آن بنا بر نقل علامه خویی (رحمه الله) در شرح نهج البلاغه، جلد ششم که می‌گوید: محی الدین عقیده اش این بود که خدای تعالی در نظر من مجسّم می‌شود مثل این که جبرئیل برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مجسّم می‌شد! و هرگاه مجسّم می‌شد من قدرت نداشتم که به سوی او نظر اندازم و با من تکلم می‌کرد و من کلام او را می‌شنیدم و می‌فهمیدم و مشاهده‌ی من خدا را مانع می‌شد که تا چند روز غذا نمی خوردم و هرگاه مائده حاضر می‌شد خدا را در جانب خود می‌دیدم! فتحصّل من جمیع ما ذکرناه ان الرجل مجنونٌ معتوه محجوب عن حضره رب العباد، مستحق اللعن و الطرد و الابعاد، من اضلّه الله فما له من هاد.
(منبع: کشف الاشتباه در کجروی اصحاب خانقاه/شیخ ذبیح الله محلاتی/به کوشش: حاج فردوسی/ص ۱۲۱ تا ۱۳۷)



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پاسخ به سه سؤال
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : دو شنبه 17 مهر 1396


باسمه تعالی

با سلام خدمت حاج فردوسی و عرض تسلیت شهادت بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س) خدمت شما بزرگوار
من یک جوان ۳۴ ساله هستم با تحصیلات دیپلم که کتاب قواعد نظری و قوانین عملی در منهاج فردوسیان (نسخه اول) را مطالعه کردم و برایم خیلی سوال پیش آمده است.
۱. آیا من که تحصیلاتم پایینه و درک بعضی از کلمات و عبارتها برایم مشکله، تقصیر نویسنده‌های کتابهاست که کتابهاشون برای فهم خیل عظیم کم سواد تنظیم نکردند! یا تقصیر منه که نمی‌توانم فهم خودم را با درس خواندن بالا ببرم و تلاشم را بیشتر کنم؟ 
۲. از شما استاد تقاضا دارم کتابها یا سخنرانی‌هایی معرفی کنید که مورد تأیید منهاج هست که با توجه به تحصیلات بنده بتوانم سوالاتی که در مورد عقاید مثل (توحید و نبوت و امامت) و احکام و اخلاق (شناخت صفات رذیله و درمان آن ) برایم پیش می‌آید را پیدا کنم؟
۳. در منهاج، شما درباره اخلاق اسلامی توضیح ندادید. درسته بعضی از احکام به اخلاقیات برمیگرده اما توضیحی درباره درمان آن نگفتید!! شما ذکر کردید که در جداول مراقبه رذایل اخلاقیتون را بگذارید. اصلاً ما نمی‌دونیم بعضی از این حالات که ما داریم آیا صفات رذیله است یا صفات حمیده؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باسمه تعالی

سلام علیکم
جواب ۱: هم تقصیر شماست که بر اندکی سواد، بسنده کردید و هم تقصیر آنان است که به زبان رایج و قابل فهم، مطلب ننوشته‌اند. البته توجه داشته باشید که در نسخه‌ی دوم قواعد و قوانین منهاج فردوسیان، لغت‌نامه افزوده شده و بسیاری از لغات و مصطلحات در آن معنی گردیده است.
جواب ۲: تقریباً هر کتابی که سراغ دارم،‌ خالی از کج‌اندیشی یا سنگینی عبارات نیست. حتی کتاب «مفاهیم راهبردی منهاج فردوسیان» که می‌تواند در پاره‌ای از این مسائل، یاری‌تان دهد، با این که بسیار سعی بر ساده‌نویسی داشته‌ام، از سنگینی عبارات، خالی نیست. 
جواب ۳: برخی معتقدند که انسان، سه محدوده دارد، «اعتقادات»، «اعمال» و «اخلاقیات» ولی در کتاب آشنایی با منهاج فردوسیان نوشتیم که این سخن، اشتباه است و راه رسیدن به کمال، منحصر است در اصلاح اعتقادات (دیدگاه‌ها) و اعمال و چیزی با عنوان «اخلاق» در اسلام عزیز، به صورت جداگانه نیامده است.
پس اگر شما، قوانین عملی را یکی یکی در جدول قرار دهید و مراعاتش کنید، اخلاقیاتتان نیز درست خواهد شد.

موفق باشید
حاج فردوسی

 



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اصرار بر شکستن آئین‌ها!
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : دو شنبه 17 مهر 1396


اشکال: چرا حاج فردوسی، اصرار بر شکستن آئین‌ها دارد؟! /
طرح اشکال: حاج فردوسی، آئین‌های کهن ـ که میراث اجداد و پدرانمان است و برخی از آنها، سابقه‌ی چند هزار ساله دارد ـ را به آشکارا رد کرده و اصحاب منهاج فردوسیان را به زیر پا گذاشتنِ آنها دعوت می‌کند. قسمت اصلی فرهنگ هر سرزمین، آداب و رسوم آن است و احترام به آداب و رسوم، موجب پیوند نسل‌های بعد به نسل‌های قبل می‌گردد. اگر جامعه‌ای به آئین‌های کهن برجای مانده از پدران خود، بی‌توجهی کند، نسلی بریده از فرهنگ، پرورش خواهد داد. نسل بریده از آداب و رسوم کهن خویش، نسلی بی‌هویت خواهد بود که در مقابل فرهنگ‌های بیگانه، دچار خودباختگی خواهد شد.

**********

جواب: برای رسیدن به جواب این اشکال، باید به چند نکته توجه نمود:
تعریف «دین» و «آئین»:
آنچه در هر جامعه‌ای حاکم است و آن را اداره می‌کند، یا «دین» است و یا «آئین». «دین» آموزه‌هایی است که خدای تعالی توسط پیامبرانش برای هدایت انسان‌ها به کمالات دنیوی و اخروی و جسمی و روحی، فرو فرستاده است. برخی از این آموزه‌ها در کتاب‌های الهی آمده و برخی دیگر، در سخنان برجای مانده از پیامبران می‌باشد.
در مقابل «دین»، «آئین» قرار دارد. «آئین» آموزه‌هایی است که انسان‌ها برای گذران امور دنیوی خود، وضع کرده‌اند. برخی آداب، رسوم، تعارفات و تشریفات هر جامعه، برخاسته از آئین است، یعنی قراردادهایی است که بین انسان‌ها نهاده شده و توسط نسل‌های بعد، پاسداشته می‌شود.
«دین» و «آئین» در تقابل با یکدیگر است:
آنچه در میان متدینین سهل‌انگار نسبت به دین رایج است، این است که می‌توان بین دین و آئین، جمع کرد. یعنی هم آداب و رسوم دینی را بجا آورد و هم آداب و رسوم آئینی را مراعات نمود. ولی از برخی روایات، چنین بر می‌آید که بین دین و آئین، آشتی‌ای بر قرار نیست و هر چه انسان‌ها به سوی آئین بروند، از دین دور می‌شوند و هر چه آموزه‌های دین را مراعات کنند، از مراعات آموزه‌های آئین، باز خواهند ماند. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «إِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّکمْ أَخَذْتُمْ‏ عَنْ رَسُولِ اللهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وَ عَلِی (علیه‌السلام) وَ لَا سَوَاءً» (محاسن، محدث برقی، جلد ۱، صفحه‌ی ۲۰۱، باب الهدایه من الله عز و جل) ترجمه: همانا مردم [آداب و احکامشان را] از مردم گرفته‌اند ولی شما از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و علی (علیه‌السلام) گرفته‌اید و [حال این دو گروه] یکسان نیست.

**********

عمل به آئین، پاداش اخروی ندارد:
نکته‌ی دردناک این است که مراعات آداب و رسوم کهن، هیچ پاداش اخروی‌ای ندارد. زیرا پاداش، بر انجام دستوراتی است که خدای تعالی برای هدایت و سعادت بشر نازل کرده است، پس آنچه انسان‌ها با مصلحت‌اندیشی خود و صلاحدید یکدیگر ساخته‌اند، فقط جنبه‌ی دنیوی داشته و پاداش اخروی نخواهد داشت. بنا بر این، اگر کسی خود را مقید کند که تمام آداب و رسوم پدرانش را انجام دهد، زحمت فراوانی بر خود نهاده و احتمالاً به پاره‌ای از آنچه می‌خواهد، برسد، ولی پاداش و بهره‌ای برای آخرتش نخواهد داشت.
قرآن کریم می‌فرماید: «مَن کانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ * أُوْلَئِک الَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی الآخِرَهِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا کانُواْ یَعْمَلُونَ» (سوره‌‌ی هود، آیات ۱۵ و ۱۶) ترجمه: کسانى که زندگى دنیا و زیور آن را بخواهند [جزاى] کارهایشان را در آنجا به طور کامل به آنان مى‏دهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد. اینان کسانى هستند که در آخرت جز آتش برایشان نخواهد بود و آنچه در آنجا کرده‏اند به هدر رفته و آنچه انجام مى‏داده‏اند باطل گردیده است.
البته در آیه‌ی دیگر، دستیابی به هر گونه خواهش دنیوی را به اراده‌ی الهی وابسته می‌سازد. یعنی اینطور نیست که مراعات هر آداب و تشریفاتی، حتماً به شادکامی و خوشی منجر گردد؛ می‌فرماید: «مَن کانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُوراً» (سوره‌ی اسراء، آیه‌ی ۱۸) ترجمه: هر کس خواهان [دنیاى] زودگذر است، به زودی به او می‌دهیم [البته] آنچه بخواهیم [و] برای آن کس که بخواهیم، آنگاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد براى او مقرر مى‏داریم.

**********

عمل به آئین، سرزنش شده است:
این که مسلمانان، به جای عمل کردن به دستورات دینی، آنچه از پدرانشان به آنان رسیده را مراعات نمایند، مورد مذمت قرار گرفته است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءنَا أَ وَ لَوْ کانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیئًا وَ لاَ یَهْتَدُونَ» (سوره‌ی مائده، آیه‌ی ۱۰۴) ترجمه: و چون به آنان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر[ش] بیایید مى‏گویند آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ایم ما را بس است! آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى‏دانسته و هدایت نیافته بودند؟!

**********

«دین»،‌ یکسان ولی «آئین»، متفاوت است:
یکی از نکات مهم در تقابل دین با آئین، این است که دین، در هر شهر و سرزمینی، با شهر و سرزمین دیگر، یکی است و اختلافی ندارد، بر عکس «آئین» که از شهری تا شهر دیگر، تفاوت می‌کند و سرزمین تا سرزمین، دگرگون می‌شود. ازدواج دینی در تمام نقاط مسلمان‌نشین، به یک صورت انجام می‌گیرد ولی ازدواج آئینی، یعنی آن قسمت‌هایی که مربوط به آداب و رسوم و تشریفات است،‌ در هر قبیله، شهر و منطقه‌ای با قبیله، شهر و منطقه‌ی دیگر، تفاوت‌های بسیاری دارد. گاهی تازه واردها به یک منطقه، یا جوانان کم‌اطلاع از آداب و رسوم شهر و دیار خودشان، باید در تک تک مسائل ازدواج آئینی، از آگاهان محلی، پرس و جو کنند.

**********

ضرورت جداسازی مرزهای دین از آئین:
برخی آداب، کاملاً دینی است و هیچگونه آئینی در آن دخالت نکرده است، مانند نماز جماعت، که آدابی برای بجا آوردن نماز است ولی تمام آن، از ناحیه‌ی شرع انور رسیده و دخالتی از آئین کهن در آن نشده است.
برخی آداب، کاملاً آئینی است و هیچگونه دخالت دین در آن نیست. مثل چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش. این مراسم، در هیچ حالت و صورتش مورد تأیید شرع مقدس نیست.
ولی گاهی دین و آئین، چنان در هم تنیده می‌شود که حتی بر خبره‌ی دینی، در نگاه اول، معلوم نمی‌گردد. لذا اظهارات برخی علما در تأیید پاره‌ای از آداب و رسوم، از همین نگاه سطحی آنان به موضوع، سرچشمه می‌گیرد و باید برای تفکیک دقیق مرزهای دین از آئین، مطالعات گسترده‌ای انجام دهند. البته ما با تکیه بر قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، به عنوان دین ناب و اسلام خالص و تشیع سره، راهمان روشن و کارمان آسان است و تفکیک این دو محدوده، برایمان بسیار راحت می‌باشد.

**********

موضوعاتی که در باره‌ی آنها، دین و آئین، با هم مخلوط شده و نیاز به جداسازی دارد، به قرار زیر است:
موضوع اول، ازدواج:
دین می‌گوید: آنچه برای فراهم آمدن ازدواج، لازم است، به قرار زیر است:
۱. تعیین دختر (ازدواج پسر با دختر نامشخص، باطل است)؛
۲. اجازه‌ی پدر یا جد پدری (برای دوشیزگان)؛
۳. تعیین مهریه (البته اگر تعیین نشود، مهر المثل، ثابت می‌شود)؛
۴. خواندن صیغه‌ی عقد به عربی صحیح؛
۵. اطعام در وقت ازدواج (گویا مستحب است که چند نفری را در وقت ازدواج، غذایی بدهند)
آئین می‌گوید: آنچه برای فراهم آمدن ازدواج، لازم است، به قرار زیر است:
۱. مراسم بله‌برون یا خواستگاری (در این مراسم، فامیل دختر و پسر، با یکدیگر می‌نشینند تا با هم آشنا شوند)
۲. مراسم عقد (در این مراسم، عروس را آرایش کرده و جمعی از خویشان عروس و داماد، در هنگام خواندن صیغه‌ی عقد، حضور می‌یابند. گاهی آرایش خانم‌های حاضر، بیشتر از آرایش عروس می‌شود! در این مراسم، سفره‌ای تزئین‌شده می‌گسترانند و بالای سر عروس، پارچه‌ی سفیدی می‌گیرند و قند می‌سابند. پس از عقد، داماد، بر سر عروس، پول و شیرینی (شادباش/شاباش) می‌ریزد و حاضرین بر می‌گیرند. رقص زنان برای زنان، رقص مردان برای مردان، رقص زنان و مردان به صورت مختلط، کف زدن، پخش موسیقی یا اجرای موسیقی به صورت زنده و در برخی نقاط، نوشیدن شراب، از دیگر آداب آئینی این مراسم است)
۳. کادو (کادو دادن داماد به عروس، عروس به داماد، داماد به بستگان نزدیک عروس، عروس به بستگان نزدیک داماد و حاضرین به عروس، از لوازم و آداب مراسم ازدواج آئینی است. همچنین در دوران عقد، به مناسبت‌هایی مانند شب یلدا، نوروز، سالروز تولد عروس و سالروز ازدواجشان، داماد باید به عروس، کادو بدهد و عروس نیز در سالروز تولد داماد، به او کادو می‌دهد. معمولاً دادن کادو، خصوصاً از سوی حاضرین به عروس، از صمیم قلب و برآمده از محبت نیست و فقط برای پاسداشت آئین کهن کادو دادن صورت می‌گیرد. در زمانه‌ی کنونی، تهیه‌ی کادوهای گران‌قیمت، با دلخوری و فشار مالی و عصبی همراه است)
۴. حنابندان (این رسم، از شهرهای پرجمعیت برافتاده ولی در برخی مناطق روستایی، همچنان مراعات می‌شود. در این مراسم، مقداری حنا در بین زنان فامیل عروس و داماد توزیع می‌شود و طی برگزاری جشن‌هایی، دست‌ها و پاهایشان را حنا می‌گذارند)
۵. طلا (از ضروریات ازدواج آئینی، طلاست. فلزی زردرنگ و گران‌قیمت که باید سرویس کاملی از آن، از سوی داماد برای عروس تهیه شود و عروس نیز ـ بدون در نظر گرفتن حرمت شرعی ـ حلقه‌ای برای داماد تهیه می‌کند. در ازدواج آئینی، نمی‌توان فلز دیگری مانند نقره را جایگزین طلا نمود)
۶. جهیزیه (تهیه‌ی لوازم زندگی برای عروس، که معمولاً بر عهده‌ی پدر عروس است. در این مراسم، باید خانواده‌ی عروس، آنچه برای سال‌ها زندگی مشترک لازم است، تهیه کرده و همراه عروس،‌ به خانه‌ی داماد بفرستند. سرویس‌هایی مانند سرویس چوب، سرویس خواب، سرویس مبل و سرویس آشپزخانه، که دهان پدر عروس را سرویس می‌کند، یعنی او را تا مدت‌ها، بدهکار می‌نماید)

**********

موضوع دوم، مرگ:
دین می‌گوید: آنچه از آداب که باید در مراسم مردن یک مسلمان مراعات شود، به قرار زیر است:
۱. غسل (بدن مرده را باید سه بار، غسل دهند)
۲. تشییع (مؤمنین، بدن را تا محل دفن، همراهی کنند)
۳. تسلیت (به صاحبان مصیبت، برای این که از بار غمشان کاسته شود، دلداری بدهند)
۳. دفن (بدن مرده را در زمین، دفن کنند)
آئین می‌گوید: آنچه از آداب که باید در مراسم مردن یک فرد مراعات شود، به قرار زیر است:
۱. تسلیت دادن (نباید بر تسلیت حضوری، اکتفا کرد بلکه باید با نوشتن پلاکارد یا انتشار آگهی در روزنامه، به بازماندگان، تسلیت گفت. هر مقدار که پارچه‌ی تسلیت، بزرگتر باشد یا آگهی ترحیم در روزنامه‌ی پرتیراژتری چاپ شود، اثر بهتری بر روحیه‌ی بازماندگان خواهد داشت)
۲. دسته‌گل بردن (باید در مراسم دفن، دسته‌گل به قبرستان یا خانه‌ی صاحبان عزا برد. این دسته‌گل، هر چه بزرگتر باشد، بیشتر می‌تواند موجب تسلای خاطر بازماندگان باشد!)
۳. برگزاری مراسم ختم (پس از دفن، باید در محلی مذهبی مانند مسجد یا هیأت و گاهی در خانه‌ی متوفی، مراسمی برگزار شود که همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد. در این مراسم، قرآن نیز تلاوت شود و فضایل و مناقب مُرده، یادآوری گردد)
۴. برگزاری مراسم سوم (در روز سوم مردن، مراسمی مشابه با مراسم ختم در روز اول دفن، برگزار شود. این مراسم نیز همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد)
۵. برگزاری مراسم هفتم (در روز هفتم مردن، مراسمی مشابه با مراسم ختم در روز اول دفن، برگزار شود. این مراسم نیز همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد)
۶. برگزاری مراسم چهلم (در روز چهلم مردن، مراسمی مشابه با مراسم ختم در روز اول دفن، برگزار شود. این مراسم نیز همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد)
۷. برگزاری مراسم سالگرد (یک سال بعد از مردن، مراسمی مشابه با مراسم ختم در روز اول دفن، برگزار شود. این مراسم نیز همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد)
۸. بلند گذاشتن مو (نزدیکان مرده نباید تا مدتی ـ شاید تا چهلم و شاید تا سالگرد! ـ موی سر یا ریش خود را کوتاه کنند. زنان نیز نباید به اصلاح مو و صورت خود اقدام نمایند. این کار، نوعی احترام به مرده تلقی می‌شود)

**********

موضوع سوم، عزاداری:
دین می‌گوید: برای عزاداری در سالگرد شهادت ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام)، خوب است:
۱. برپایی مجلس (به بهانه‌‌ی عزاداری، مجلسی برای بیان فضایل و مناقب آن معصوم برپا شود و با بیان اعتقادات درست و احکام نورانی اسلام، موجبات احیای امر اهل بیت (علیهم‌السلام) فراهم گردد.
۲. مرثیه‌خوانی (شایسته است در مجالسی که به مناسبت عزاداری بر اهل بیت (علیهم‌السلام) برگزار می‌شود، ذکر مصائب آن بزرگواران شود تا حاضرین، گریه کنند)
آئین می‌گوید: برای عزاداری در سالگرد شهادت ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام)، خوب است:
۱. سینه‌زنی (در این مراسم،‌ یک یا چند نفر، اشعاری با مضامین مذهبی را با آهنگ خاص می‌خوانند و حاضران در جلسه، بر طبق همان آهنگ، با دست به سینه می‌زنند.
۲. زنجیرزنی (در مراسم زنجیرزنی، یک یا چند نفر، اشعاری را با موسیقی مخصوص، می‌خوانند و حاضران که زنجیرهایی آهنین و دسته‌شده دارند، آن زنجیرها را به نظم خاصی، به سر، پشت یا کمر خود می‌زنند.
۳. شمع‌گردانی (در این مراسم، تعداد زیادی شمع فراهم آمده و به دست عزاداران داده می‌شود. این مراسم در شب انجام می‌گیرد)
۴. شام غریبان (در شب یازدهم محرم، در هر جایی که بتوانند، حتی کوچه و خیابان یا داخل مسجد و هیأت‌ها، اقدام به روشن کردن شمع می‌کنند)
۵. گِل‌مالی (در برخی نقاط، در روز عاشورا، حوضچه‌هایی از گِل رقیق ایجاد می‌کنند و عزاداران، خود را در آن می‌غلطانند و این گِل‌اندود کردن را عزاداری می‌شمارند)
۶. پیاده‌روی بر خار (در این مراسم آئینی، عزاداران با پای برهنه، بر روی زمینی که از خار، پوشانده شده، قدم می‌زنند)
۷. قمه‌زنی (در این مراسم آئینی، مردان در روز عاشورا، سرشان را می‌تراشند و روپوش سفید می‌پوشند، سپس خنجرهای بلندی که به آن «قمه» یا «دشنه» گفته می‌شود بر می‌دارند و جلو سر خود را خراش می‌دهند تا خون از آن جاری گردد)
۸. نخل برداری (در روز عاشورا،‌ تابوتی مثالی و بزرگ برای حضرت سید الشهداء (علیه‌السلام) می‌سازند و آن را می‌آرایند که به آن «نخل» گفته می‌شود)
۹. عبور از آتش (در برخی مناطق، مانند هند و پاکستان، برای عزاداری، محلی را از زغالِ روشن، می‌پوشانند و عزاداران، با پای برهنه، از روی آتش عبور می‌کنند)
۱۰. طبل‌زدن (از لوازم سینه‌زنی و زنجیرزنی‌های بزرگ، طبل است که برای هماهنگ کردن ریتم موجود در شعر با ضربات دست یا زنجیر می‌باشد)
۱۱. سنج‌زدن (دو ورقه‌ی فلزی است که بر اثر کوبیده شدن بر یکدیگر، تولید صدا می‌کند، این ساز ضربی، همراه با طبل، در عزاداری‌ها استفاده می‌شود و با توجه به این که صدایش زیر است، برای رقیق‌کردن صدای طبل که بَم است، کاربرد دارد)
۱۲. نی‌نوازی (با توجه به حزن‌آفرینی صدای نی، در برخی مناطق، در عزاداری‌هایشان از نی‌نوازی استفاده می‌شود)
۱۳. شبیه‌خوانی (تآتری مذهبی با موضوع حوادث کربلاست. در این نوع تآتر، از آلات موسیقی مانند طبل، سنج و نی، به وفور استفاده می‌شود و بیشتر گفتگو‌ها با شعر انجام می‌گیرد)
۱۴. سیاه‌پوشی (در مراسم عزا، چه برای مردگان خودشان و چه برای ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام) لباس مشکی می‌پوشند، پارچه‌ی مشکی به گردن می‌اندازند، در و دیوار مساجد و هیأت‌ها را با پارچه‌های سیاه می‌پوشانند و پرچم‌های سیاه، از بالای خانه‌ها آویزان می‌نمایند)

**********

موضوع چهارم، نوروز:
دین می‌گوید: فقط در روز اول فروردین، خوب است:
۱. روزه گرفتن؛
۲. پوشیدن پاکیزه‌ترین لباس‌ها؛
۳. عطر زدن؛
۴. غسل کردن.
آئین می‌گوید: در روز اول فروردین و چند روز قبل و بعدش، خوب است:
۱. خانه‌تکانی (فرش‌ها، پتوها و لوازم قابل شستشوی خانه را بشویند و گردگیری کنند)
۲. سفره‌ی هفت سین (سفره‌ای بگسترانند که تزئین‌شده با هفت چیز باشد که با حرف «سین» شروع می‌شوند و عبارتند از: سیر، سرکه، سکه، سبزه، سمنو، سماق و سنجد)
۳. تحویل سال (در لحظه‌ای که خورشید وارد برج حمل می‌شود، همه بر کنار سفره‌ی هفت سین بنشینند و دعا بخوانند و سالی نیک را آرزو کنند و بعد از ورود خورشید در برج جدید و تحویل سال، با یکدیگر روبوسی کنند و عید را به هم تبریک گویند)
۳. فال حافظ (باید در سفره‌ی هفت سین، دیوان حافظ بگذارند و در لحظات تحویل سال، برای تک تک افراد فال بگیرند یا یک فال برای تمام اعضای خانواده بگیرند)
۴. عیدی (مبلغی پول است که بزرگ‌ترها باید به کوچک‌ترها ب‌دهند)
۵. سیزده به در (در روز سیزدهم فروردین از منزل خود بیرون روند تا نحسی آن روز را با خود بیرون ببرند و در صحرا و طبیعت رها کنند!)

**********

نتیجه‌گیری و جواب:
از مباحث بالا معلوم شد که آداب و رسومی که از ناحیه‌ی شرع مقدس برای هدایت و سعادت انسان نیامده بلکه توسط خود انسان‌ها تراشیده شده است، همانند بت‌هایی هستند که بت‌پرستان با دست خود می‌تراشیدند و در پای آن قربانی می‌کردند و قربانی می‌شدند. مراعات این آداب و رسوم، با توجه به این که هیچ پاداش اخروی ندارد و ذرّه‌ای موجب نزدیک شدن به درجات عالیه‌ی بهشت و قرب و رضوان الهی نمی‌گردد، جز خسران نیست و جز ندامت، ثمره‌ای ندارد. و عبور کردن از آن، خواسته‌ی دین حنیف و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهم‌السلام) است. پس این، خواسته‌‌ی من نیست تا بتوان بر من اشکال نمود، بلکه این اسلام عزیز است که خواهان شکستن آئین‌های کهن می‌باشد و اگر اشکالی وارد باشد، باید بر دین حنیف اسلام، وارد دانست.



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چگونه می‌توانیم به مقام سلمان و ابوذر برسیم؟
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : دو شنبه 17 مهر 1396


سؤال: چگونه جمعی از صحابه ـ مانند سلمان و ابوذر ـ به مقامات عالیه رسیدند؟ و ما چگونه می‌توانیم به جای آنان برسیم؟ /
جواب: بعد از سال‌های طلایی حضور معصومین (علیهم‌السلام) و بویژه در دوران درخشان حضور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آرام آرام انحرافات و دیدگاه‌ها به میدان آمد و به آشکارا و نهان، تحریف بر تحریف افزوده شد.
یکی از این تحریف‌های بسیار ظریف که از چشم خیلی‌ها مخفی ماند و هنوز هم مخفی است، نوآوری در تربیت اسلامی و الهی انسان است. بشریت در بستر زمان، به تکامل استعداد رسید. تکامل استعداد انسان برای درک حقایق عالم، از تکامل در فرستاده‌های خدا و آیین‌های جدیدی که عرضه نموده‌اند، قابل شناخت و ارزیابی است. این انسانی که در دوره‌های مختلف تاریخ به تحول و تکامل رسیده بود، با آمدن آخرین فرستاده‌ی الهی، به کمال استعداد خود رسید و دیگر محال است تا آمدن صاحب الامر (ارواحنا فداه) بیش از این تکاملی در استعدادها رخ دهد. (وگرنه لازم خواهد آمد که ختم نبوت باطل باشد و نیاز به پیامبر جدیدی خواهد بود)
پس انسان امروز با انسان هزار و چهارصد سال قبل، از یک استعداد برخوردار است؛ نه رشد کرده و نه نقصان یافته است. (دلایل قرآنی و روایی این نظریه در جای خود، بیان شده است)
مردم مسلمانی که در عصر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) زندگی می‌کردند، و توانستند به مراتب عالیه‌ی انسانی و الهی برسند، فقط از دو عنصر بهره‌ی کامل داشتند؛
یکی، قبول ولایت الهیه‌ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
و دوم، عمل به فرمایشات و دستورات آن حضرت.
یعنی جناب سلمان، ابوذر، اویس قرنی، کمیل، مقداد، عمار، مالک اشتر، رُشید هَجَری، صعصعه بن صوحان، زُهیر، بُریر، مسلم بن عقیل و … تمام کسانی که اکنون در درجات عالیه‌ی بهشت، همنشین آن حضرت هستند و در نعمت‌های عالیه‌ی الهی متنعّمند، هیچکدام عرفان نظری نخوانده بودند، هیچکدام فتوحات مکیه‌ی محیی الدین عربی ندیده بودند، هیچکدام اسفار اربعه‌ی ملا صدرا نمی‌دانستند، از فلسفه‌ی اشراق و مشاء خبر نداشتند، فصوص و شرح فصوص را از هم تشخیص نمی‌دادند، با کلام جدید و شبهات بی‌حد و حصر آشنایی نداشتند و جوابش را نمی‌دانستند و …
تنها و تنها عنصر تکامل آنان یعنی به فعلیت رساندن استعدادهایشان، «عمل کردن» به دستورات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بعد از «ایمان آوردن» به رسالت آن حضرت بود. اینان با تمام وجود به پیامبر «ایمان» داشتند و با تمام وجود، دستوراتشان را «عملی» می‌نمودند.
بعد از این دوران طلایی، که حکومت اسلامی به انحراف کشیده شد (چه در عصر امویان و چه در عصر عباسیان) تفکر انحصار دستورات تربیتی در آموزه‌های قرآن کریم و فرمایشات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و جانشینان بحقشان، دستخوش تحول اساسی گردید. باز شدن درهای ترجمه‌ی آثار یونان و هند و ایران، به جامعه‌ی مسلمین بر دست خلفای منحرف را می‌توان نقطه‌ی عطفی در تغییر این دیدگاه دانست.
از این زمان، توجه به خورشید فروزنده‌ی قرآن کریم و دستورات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و جانشینان بحقشان در حاشیه قرار گرفت و توجه به حواشی، به متن آمد. دست‌های پنهان و آشکاری کوشیدند که تربیت انسان را (که فقط در سایه‌ی ایمان و عمل صالح محقق می‌شود) در بحث و جدل و مطالعه و آزمودن دستورات بیگانگان و … جستجو کنند.
به جای این که دل را آشیانه‌ی ولایت الله و ولایت رسول الله و ولایت خلفاء رسول الله قرار دهند، و تسلیم دستورات آشکار آنان باشند، دست به اکتشاف و اختراع زدند و کنج‌کاوی نمودند، یعنی شاهراه را رها کرده و به کشف و اختراع کوره‌راه‌های پر پیچ و خم و هولناک، پرداختند.
به جای این که در صاف کردن ایمان و کامل کردن عمل بر طبق آموزه‌های مسلّم قرآن و عترت بکوشند، در فراگیری مصطلحات و ترجمه‌ی کتاب‌های بیگانگان و روی خوش نشان دادن به فرامین آنان کوشیدند.
اکنون نیز این انحراف در بسیاری از داعیه‌داران تربیت اسلامی دیده می‌شود. کسانی که تربیت شدن و رسیدن به کمال و سعادت را مشروط به فراگیری علوم غیر وحیانی و وارداتی می‌دانند؛ یا در سایه‌ی عمل به مکاتب شرقی و غربی بشری می‌انگارند.
لازم است تذکر ویژه بدهم که اسلام عزیز با دانش‌اندوزی و به روز کردن دانسته‌ها مخالف نیست بلکه شاید سفارش هم بدان کرده باشد. نکته‌ی ظریف اینجاست که این دانش‌ها را (با اغماض بسیار) فقط منحصر در علوم طبیعی می‌دانیم نه تربیت و تزکیه (سیر و سلوک) .
از منظر منهاج فردوسیان، وادی کمال و سعادت، فقط در انحصار آموزه‌های واضح و مسلّم وحیانی می‌باشد (که منحصر در قرآن کریم و سنت معتبر است)، و نباید و نشاید که این زلالی، با آموزه‌های غیر وحیانی آلوده شود.
پس منهاج فردوسیان می‌کوشد در این حیرت‌آبادی که همه به حاشیه‌ها توجه می‌کنند و توجه می‌دهند، طالبین حق و سعادت را به متن دین مبین متوجه نماید و معتقد است اگر کسی به واضحات و مسلّمات مکتب شیعه‌ی اثنی‌عشریه عمل کند، (ولی صادقانه عمل کند) به بلندترین درجات عالم هستی (چه در این دنیا و چه در سرای دیگر) خواهد رسید. این کمال و سعادت، توسط خدای متعال در قرآن کریم و رسول معظم و ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) تضمین شده است.
با ذکر یک مثال، سخن را بسط می‌دهم. یکی از واضحات و مسلّمات قرآن کریم و روایات معتبر ما، ممنوعیت بدگویی و غیبت از برادران و خواهران مؤمن است. یعنی هم در قرآن کریم وارد شده است که چونان خوردن گوشت برادر مرده می‌باشد و هم در روایات معتبر بسیاری آمده و هم علما و فقهای بزرگوار شیعه تأیید کرده‌اند که غیبت کردن، به خاطر نقش منفی بسیار زیادی که در رسیدن انسان به کمال حقیقی و سعادت ابدی دارد، ممنوع است.
وقتی به روشنی و وضوح دریافتیم که این کار، مانع از رسیدن انسان مؤمن به کمال و سعادت می‌شود، به راحتی و بدون مقاومت، آن را ترک کنیم. این، مرام و نگرش منهاج و منهاجیون است. یعنی اول نقش مثبت یا منفی کاری در کمال حقیقی و سعادت ابدی خود را احراز می‌کنند، سپس بدون ملاحظه‌ی وسوسه‌های شیطان و خواسته‌های نفس اماره، مراعاتش می‌نمایند.
مثال دیگر: هم در قرآن کریم آمده و هم در روایات معتبر بسیار آمده و هم علمای بزرگوار ما تأیید کرده‌اند که خواندن یازده رکعت نافله‌ی شب، قبل از طلوع فجر، اثر زیادی در رساندن انسان مؤمن به کمال حقیقی و سعادت ابدی‌اش دارد. وقتی خیال منهاجی از این جهت راحت شد که واقعاً این کار می‌تواند او را به سعادت برساند، تصمیم جدّی می‌گیرد که از اکنون تا آخر عمر، خواندن این یازده رکعت را ترک نکند.
مثال دیگر: وقتی منهاجی دریافت که در روایات معتبری که از استادان معظم (علیهم السلام) رسیده از تراشیدن ریش و بلند گذاشتن سبیل نهی شده است (که به کمال و سعادت او ضرر می‌زند) تصمیم جدّی می‌گیرد که هیچگاه ریشش را نتراشد و سبیلش را بلند نگذارد.
اشکال: همه‌ی منهاجیـّون و منهاجیـّات، دانش و فرصت مراجعه به قرآن کریم و هزاران روایت و اعتبارسنجی آنها را ندارند. برای رسیدن به یک قانون روشن و خط سیر مطمئن، چه کنند؟
جواب: این مشکل با مراجعه به «مجموعه‌ی قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان» به راحتی مرتفع می‌گردد. مطالعه‌ی جامع و اعتبارسنجی روایات، در طول سال‌های متمادی انجام شده که اکنون به صورت مجموعه‌ی کتاب‌های منهاج فردوسیان، در اختیار منهاجیون و منهاجیات قرار دارد.

 



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
معرفی کتاب «مصباح کفعمی‏» (از منابع منهاج فردوسیان)
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : دو شنبه 17 مهر 1396


مقدمه:
قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، برگرفته از تصریحات آیات قرآن کریم و روایات معتبر شیعه از اهل بیت طاهرین (علیهم‌السلام) است. این روایات، از منابع معتبر حدیث شیعه، برگرفته شده است. یکی از این منابع، عبارت است از:

مصباح کفعمی

نام کامل این کتاب «جُنه الأمان الواقیه و جَنه الإیمان الباقیه» و معروف به «مصباح کفعمی» است. نویسنده‌ی آن، تقی الدین ابراهیم بن علی کفعمی (۸۴۰ ـ ۹۰۵ هجری) و موضوعش ادعیه و زیارات است. کتاب مصباح بعد از «البلد الأمین» نوشته شده و در حقیقت، منتخب و خلاصه‏ای از آن است. شیخ تقی الدین کفعمی کتاب مصباح را در سال ۸۹۵ هجری ـ یعنی ۱۰ سال قبل از وفاتش ـ تألیف کرده است.
کفعمی در مقدمه‌ی کتاب می‏نویسد: «و قد جمعته من کتب معتمد علی صحتها مأمور بالتمسک بوثقی عروتها… و رتبته علی عده فصول تعرج بتالیها إلی أوج الوصول‏‏»
نکته‌ی دیگر در ارزش کتاب این است که نام مصباح بر دو کتاب اطلاق می‏شود:
۱ ـ مصباح المتهجد نوشته‌ی شیخ طوسی که به مصباح کبیر هم معروف است.
۲ ـ مصباح کفعمی (کتاب حاضر).
مصباح کبیر شیخ طوسی کتابی بود با مقبولیت بسیار بالا و در اکثر خانه‏ها نسخه‏ای از آن یافت می‏شد. معروف است که با آمدن مصباح کفعمی، مصباح المتهجد شیخ طوسی به حاشیه رفت و جای خود را به مصباح کفعمی داد.
نویسنده در پایان کتاب، اسامی منابع خود را ذکر کرده که تعداد آن‌ها به ۲۳۸ عنوان می‏رسد. این کتاب‌ها شامل موضوعات دعا، تفسیر، فقه و زیارات می‏شود.

 



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالعه‌ی منهاج فردوسیان جهت آشنا شدن!
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : دو شنبه 17 مهر 1396


سؤال: مطالعه‌ی منهاج فردوسیان، جهت آشنا شدن با واضحات و مسلّمات شیعه‌ی اثنی‌عشری، بدون قصد مراعات قوانین، چه صورتی دارد؟ /
جواب: لازم است ولی کافی نیست. و امید است که در ادامه، دلش به نور هدایت الهی روشن شده و قوانین را نیز مراعات کند.



:: برچسب‌ها: حاج فردوسي , منهاج فردوسيان , قرآن , عرفان , اسلام ناب , تشيع خالص , سير و سلوک , سير الي الله , معرفت , معرفة الله , قاضي , علامه طباطبايي , علامه طهراني , منهاجي , نقد منهاج فردوسيان , اشکالات منهاج فردوسيان , اشکال حاج فردوسي , ظهور , امام زمان , امام عصر , بهجت , آيت الله بهجت , سيد هاشم حداد , پناهيان , محمد شجاعي , مرکز نشر , آيت الله , تصوف , صوفي , رسم الخط , قرآن , القرآن العظيم , القرآن العزيز , القرآن المجيد , رسم الخط حاج فردوسي , رسم الاملاء ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به وبلاگ خود خوش امدید
نویسنده : کریم رضا زاده
تاریخ : 0 0
با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.جهت حذف این مطلب وارد مدیریت وب خود شوید و از قسمت ویرایش مطالب قبلی ،مطلبی با عنوان به وبلاگ خود خوش امدید را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید...
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان بيان معنوي و آدرس bayanemanavi1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 14
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 1
:: بازدید ماه : 1
:: بازدید سال : 51
:: بازدید کلی : 3025

RSS

Powered By
loxblog.Com